جدول جو
جدول جو

معنی چو قرد - جستجوی لغت در جدول جو

چو قرد
چانه ی اسب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چِ مَ)
چوب گنده و مضبوطی که پس در بسته گذارند. (ناظم الاطباء). از بعضی ثقاه مسموع است که دو چوبی است سوراخ کرده بر پشت در بردو تختۀ در نصب کنند و چوبی دیگر در آن اندازند برای استحکام. (از آنندراج). کلون. کلید:
چل مرد در سرای سنبل خان اند
جمعی که به هند راندۀ ایرانند.
سلیم (از آنندراج).
، در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه پایه، و ستونی از خشت و گل است که پشت دیوار شکسته برآرند و بدان وسیله موقتاً دیوار را از سقوط نگهدارند. ستونی از سنگ و خشت و گل که به شکل ’گونیا’ پشت دیوار شکسته یا کج شده طوری بنا کنند که دیوار برضلع عمودی ’گونیا’ تکیه دارد و قاعده گونیا مماس برزمین است
لغت نامه دهخدا
(چِ قَ)
چقدر. چه اندازه. چه مقدار. و گاه بضرورت شعری دال ساکن را متحرک سازند چنانکه در بیت ذیل از صائب:
شمع بالین خود از دیدۀ بیدار کنی
گر بدانی چه قدرها بصفائی در خواب.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ گِ)
دهی از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 100 هزارگزی شمال باختری رادکان واقع است. جلگه و سردسیر است و 205 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، مالداری و بافتن قالیچه و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ ؟)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: قریه ای است از قرای بلوک فارس. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262)
لغت نامه دهخدا
(چَ قُ رُ)
دهی از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 7 هزارگزی باختر ماسور، کنار شمالی راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. جلگه و معتدل است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش اتومبیل رو است. ساکنین آبادی از طایفۀ میر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چه قدر
تصویر چه قدر
چه مقدار، چه اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل مرد
تصویر چل مرد
چوب گنده ای که پس در بسته گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل مرد
تصویر چل مرد
((چِ. مَ))
چوب گنده ای که پس در بسته گذارند
فرهنگ فارسی معین
چاله ی کوچک آب، قطعه چوبی که به عنوان واحد اندازه گیری به
فرهنگ گویش مازندرانی
از مزارع دهستان چلاو آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگ نظر
فرهنگ گویش مازندرانی
کرم کدو، کرمی که از چوب درخت تغذیه کند و موجب ضایع شدن چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخه، قیچی مخصوص تراشیدن پشم، قیچی پشم چینی
فرهنگ گویش مازندرانی
محلی از جنگل که عمل جمع آوری چوب در آن جا انجام شود، کار.، سمباده ی فلزی برای صاف کردن چوب، سوهان
فرهنگ گویش مازندرانی
سوداگر چوب، چوب بلندی که پا را روی شاخک آن قرار داده و برای
فرهنگ گویش مازندرانی